سرزمین فراوانی

 

 

جعبه نارنجی...................................................http://blog.wired.com/photos/uncategorized/2007/09/11/orangebox.jpg

 

در سرزمین فراوانی

در سرزمین فراوانی همه چیز هست...از نان بگیر تا عشق!! میگویند در آنجا اسبهای بالدار برای آدمها خوشحالی می آورند...می گویند اسب های بالدار چون زیبایند خوشحالی می آورند...می گویند سرزمین فراوانی پر است از احساس های ریز! آنقدر ریز که بتوانی باهاشان ذره ذره وجودت را بسپاری به خدا....میگویند سرزمین فراوانی را تنها آنهایی میبینند که چشمانشان شاد است!!نمی دانم چشمان شاد کدامند!تا به حال ندیده ام!!

پیرمرد اینهارا که گفت سرش را کمی چرخاند تا پسرش را که بر بالینش نشسته بود ببیند. قطره اشکی روی صورت پر چین وچروکش غلطید و آرام پائین آمد...تا روی لبهای خشک و پوست پوست شده اش! نوک زبان سفیدش را به قطره روبه زوال اشک مالید! لبخند تلخی زد و گفت: در سرزمین فراوانی تنها چیزی که نیست اشک است...اشک شور..این تنها چیزیست که در آنجا نمیابی!

چشمان خسته اش که سالها میدیدند حال به نقطه ای خیره شدند!فرای صورت غمگین پسرش...روبه به آن آسمان آبی ...به بینهایت.

 

اسب بالدار بالهای باشکوهش را به هم زد روبروی پیرمرد ایستاد.پوست سفیدش فرای واقعیت وجودی پوست بود! مثل پوششی سیال می ماند که جریان داشت... به زیبایی جریان داشت! چشمانش محصور میکرد!وقتی پیرمرد را نگاه می کرد!!پیرمرد وجودش را دید که غوطه میخورد در حسی خوب!نمیدانست چطور این حس را بیان کند!دلیلی نداشت که بیان کند! برای چه کسی می گفت؟! اسب بالدار پر کشید و رفت.بر پهنه این سرزمن بی نهایت زیبا!! پیرمرد احساس کرد صورتش خیس شده است!!قطره های اشک بودند که بر پهنه صورتش جاری میشدند! با خودش گفت: مگر در سرزمین فراوانی اشک هم هست؟نکند اینجا سرزمین فراوانی نیست!!نوک زبانش را بیرون آورد و به قطره سیال روی صورتش مالید!.......شیرین بود.

 

 

سقوط

دیشب خواب عجیبی دیدم! خواب دیدم خودمو از بالای یه ساختمون بلند پرت کردم پائین! میدونی چرا میگم خواب عجیبی بود؟ چون واقعا داشتم پرت میشدم پائین!!بادی رو که به صورتم می خورد حس میکردم!!چنان شدید بود که نمیتونستم نفس بکشم!! اولش تو این کار مصمم بودم! نمیدونم چرا!!نمیدونم واسه چی داشتم خودمو می کشتم!ولی یادمه تو کاری که میکردم شک نداشتم!ولی...ولی یکم که پائین تر اومدم...چیزایی توی ذهنم دیدم...چیزایی که اصلا یادم نیست چی بودن!!وقتی توی ذهنم جریان پیدا کردن!!یه شک اومد!!یه شک خیلی گنده!! که هر لحظه هم بزرگتر میشد!! هرچی به زمین نزدیک میشدم!! اون شک هم بزرگتر میشد!!کاملا یادمه که اون چیزایی که توی ذهنم بودن اون شک رو تو دلم ریخت! جوری شد که وقتی داشتم به آخرین میلیمتر ها میرسیدم دیگه پشیمون بودم!!

قبل اینکه برسم زمین از خواب پا شدم!!وای خدا...اون لحظه زندگی چقدر شیرین بود!!...میگم که خواب خیلی عجیبی بود!!

 

 

سلیقه

مرد شیک پوش چهارشونه برگشت و به مرد خوشتیپ فشن پوش گفت: میدونی چی دوست دارم مرد؟

+:چی دوسداری؟

-: میدونی خیلی باشکوهه....منظورم اینه که اگه بتونی جلوی کلی دختر خوشگل صکثی هدفتو بندازی!!....هووووم؟!میفهمی که چی دارم میگم؟!

+:نه چندان!! یکم بیشتر تلاش کن!!

-:اه!! عین مسلکت کج و کوله ای!!

+:هی!!هی مرد!!این حرفو میتونی به هر آدم عادی که تا به حال دستش به اسلحه نخورده بزنی!!هر آدم هم مسلک من که دستش به اسلحه نخورده!!ولی میدونی که من نه تنها دستم بیشتر از یه میلیون بار به اسلحه خورده بلکه تمام وجودم بوی خون میده!!...حالا میتونی زورتو بزنی تا بفهمم منظورت چیه وسط دخترای صکثی میخوای هدفتو بکشی!!

-:هی مرد تو شوخیم حالیت نمیشه؟!....ای لعنت به اون ژاکت راه راه رنگ رنگیت!!واقعا داره حالمو بد میکنه!!می فهمی یا نه؟....درش بیار تا بگم منظورم چیه!!

+:از زیرش اسحه بستم!!

-:چی؟!

+:کری یا احمق؟! از زیر ژاکت اسلحه بستم!!

-:نه احمقم نه کر!! قرار نبود اسلحه با خودت بیاری دیوونه!! اینجا ساحل غربی میامیه!! پلیسا از مورچه های توی زمینم زیادترن!!

+:ببین...از این به بعد به من نمیگی مسلکم کج و کولست!!چون مال خودت انحراف به چپ داره!! لعنت به وجودت...بنال چی می خواستی بگی!!

-:آ....آره مرد!....خیلی باشکوهه!!....کت شلوار مورد علاقتو پوشیدی....(+)

+:هی...هی!!از خودت مایه بزار نکبت!! من کت و شلوار نمیپوشم!!

-:خیلی خب!!....کت شلوار مورد علاقمو پوشیدم!! مگنوم نقره ای هم همراهمه!!..میدونی که!! همون که تو لولش صداخفه کن میخوره!!..دیدیش که!!

+:....(آروغ)

-:مادر خراب!!...تو یه حرومزاده ای!! میدونستی؟!!

+:دزرت ایگل* رو که میشناسی!! خیلی نامرده!!خفه شو و بنال بقیشو!!

-:کشت خودشو(با صدای بلند خطاب به آدمهای دورور و توی ساحل)...این خودشو فنا کرد!!بالاخره خفه شم یا بقیشو بگم؟!

+:  (با صدای بلند).بنال!!

-:با همون وضعی که گفتم....میرم تویه کلاب!!یه نایت کلاب!!...آخه میدونی چرا؟...چون هدفم اون توئه!!

+:هدفت یه دختر خوشگل صکثیه؟!

-: اوه خدا نکنه مرد!!یا مسیح!!چقدر تو بیرحمی!!.....اون لعنتی اون توئه!!....یه نایت کلاب شلوغ....با رقص نور محشر....یه موسیقی بکوب تن لرزون!!از اونا که آدم هی میخواد به یکی بماله!!....حالا فرض کن وسط اون بلبشو...با اون آهنگ هیجان انگیز صکصی!! و اون دخترای خوشتراش لخت که تناشونو میتونی تو تلالو های رقص نور ببینی و حال کنی!!وسط اون جمع رقصون هدفتو میبینی!! اونم داره میرقصه!!نه نه!!اون از اون کله گنده هاست که نشسته بین بادی گارداش و داره رقصیدن یه دخترو جلوش تماشا میکنه!!...میری جلو ...اول بادی گارد گنده رو نفله میکنی !!این موقع هست که ملت جیغ میکشن!!بعد اون یکی بادی گارد رو نفله میکنی!!کشتن اینیکی یکم دردسره!!چون اسلحشو دراورده!!ولی ترتیبشو میدی....میمونه هدفت!!یه نیگا به اطراف میندازی!!آهنگ رسیده به جاهای صکثیش!!یه چرخ به کمرت میدیو بعد...بنگ!!درست میزنی وسط دوتا چشاش!!

+: انتظار نداری که یکی از اون دخترای خوشگل بیاد بغلت کنه که!!

-:هی مرد!!من عظمت بعدشو میخوام!!میخوام منو با ترس نگاه کنن!!نمیدونی چقدر کیف داره وقتی که دختر خوشگل آدمو با ترس نگاه کنه!!اوه خدای من!!

+:میدونی؟

-:چیو؟

+:سلیقه گهی داری!!

-:ذاتت خرابه!!گفتم که!!

+:من جور دیگه ای دوست دارم!!...به جای اون دخترای خوشتراش...پسرای صکصی خوشتراشو جایگزین کن!!

-:منحرفی دیگه!!یه منحرف ک.و.ن.ی(خیییلی ببخشید)

+:میدونی؟...یه حالت دیگرم دوسدارم!!

-:بنال!

+:دوسدارم برای خودم هدف بتراشم!!خیلی خوب میشه اگه این هدف وسط ساحل غربی میا می توی شلوغی ملتی تراشیده بشه که اومدن واسه آفتاب گرفتن!!

-:اووو مرد!!

(بنگ ...بنگ ...بنگ!!!....جیغ....همهمه)............

 

(این یک داستان تخیلی واقعی میباشد که امکان وقوع آن در کره زمین وجود ندارد!!شاید در کهکشان هفتم منظومه بیست و یکم سیاره نمیدونم چی چی!!)

 

*اسلحه ای است بسیار خفن! که نگارنده باهاش توی بازی های کامپیوتری خیلی حال میکند!!

 

                                   The image “http://www.art.net/studios/visual/Rei/flyinghorse.JPG” cannot be displayed, because it contains errors.

 

 

 

 

جعبه آبی.............................................................

 

 

اینکه ده یازده روز از عید گذشته و من تازه می خوام تبریک عید و از این چیزا بگم کلی خنده داره!!خنده دار که نه کهنست!بیاته!!ولی خب....اگه نگم انگار یه چی سر دلم سنگینی میکنه!!...عید همتون مبارک...صد سال به این سالاااا....امیدوارم امسال یه سال پر از خوشی و بدون غم باشه براتون....ایشالا که روتون بخنده!!ایشالا به هرچی که می خواین برسین!...دوتا بوسم تهش عیدی من!!! امسال زیاد خرج کردم!!..بوووووووووووس بوووووووووووس!!

 

خداحافظ تیم ملی دوست داشنی ایران!! خداحافظ عرق ملی!!خداحافظ ستاره ها!خداحافظ جام جهانی بعد و به همچنین هر چی کاپ و مدال و افتخاره!! خداحافظ پیراهن دوست داشتنی سفید.....خداحافظ علی دایی....خداحافظ اسطوره.....سرتو گول مالیدن مرد!!...سرتو گول مالیدن تا همراه فوتبال ایران تورو هم به لجن بکشن!!به یه شرط نمیگم خداحافظ!!...اونم اینکه یه تنه جلوشون وایسی!!...میتونی؟!!...چشم آب نمیخوره!!پس خداحافظ پیراهن دوست داشتنی سفید.

 

**ساقی عزیز دعوتم کرده به بازی...همون بازی اولین بلاگ....راستش اگه بخوام از اولین بلاگی دیدم بگم باید برگردم به یکم قبلترش!!...در باره علی خیلی نوشتم و دوره ای که بعدش برام مثل رکود بود!!مثل این بیو ه ها که خیلی به زوج از دست رفشون وفا دارن!!البته بعد از یه مدتی فهمیدم چه بلایی با این کار دارم سر خودم میارم!!رابطه ام با هم.جنس.ها.ی خودمم معطوف بود به چنتا از بچه هایی که دوروورم میشناختم والبته اونام مثل خودم بودن!!یعنی نه که فقط به هم جنس خودشون متکی باشن عین من...اونا یه جورایی استریت بودن...و خبر ازدواج چنتاشونم دارم الان!!...اون موقع دیدن یکی که عین خودم باشه..با احساسات خودم...کسی که بتونه کاملا درکم کنه شده بود واسم یه رویا....این واسه پشیمونی بعد از یه دوره رکوده!!.....تغریبا سال ۸۰ بود که کامپیوتر خریدم و فهمیدم که از این طریق هم میشه با کسانی که عین خودمم ارتباط داشته باشم!!ولی فقط تو چت!!که اونم همچین به دلم نمی چسپید!!...دوروورای سال ۸۳ بود گمونم که یه بنده خدایی که باهاش چت میکردم و بهش خیلی مدیونم آدرس دوتا بلاگ رو بهم داد وگفت حتما بخونمشون!!...یکیشون پسری از جنس گل سرخ بود و اونیکی عشق نافرجام!!....بعد از خوندن این دوتا بلاگ مخصوصا بلاگ دوست نازنینم پسری بود که می تونم بگم یه دنیای جدید به روم واشد!یه دنیای بکر که میتونستم توش جولان بدم!!بلاگ پسری شده بود برام قبله آمال!یه مدت میخوندمش بدون اینکه کامنتی بذارم براش و یه مدت بعد براش کامنت گذاشتم و بعد از اون بود که خودمم صاحب بلاگ شدم.....تو اون برهه بلاگ پسری برام یه نقطه نورانی بود تو یه فضای تاریک....نقطه نوری که تبدیل شد به یه تلالو وبعدش یه دنیای پر از نور....اوائل اصلا باورم نمیشد یکی هم مثل خودم باشه با تفکرات یه جور سلایق یه جور...انگار که دوتا آدم عین هم زندگی کرده باشن (نه اونقدرام عین هم!!)و دور از هم.....اینو براش تو یه ایمیل نوشتم...نوشتم که خوندن بلاگت برام مثل خوندن کتابهای هری پاتر بوده...و واقعا هم اینجوری بود...همون حس و همون تفکرات بعدش......حالا خوشحالم که اون باز هم مینویسه....چون کسی بود که راهی رو نشونم داد که باید می رفتم....و البته ممی عزیزم که نویسنده بلاگ عشق نافرجام بود....کسی که با اینکه خیلی کم با هاش بودم(البته تو نت)ولی خیلی چیزا تو همون مدت کوتاه بهم یاد داد...با بلاگش و با وجودش......این بود انشای من!!**

 

 

                                  http://tinypic.com/r9mwp1.jpg

 

 

 

 

 جعبه سبز........................................................

 

http://i10.photobucket.com/albums/a122/Greaser899/scanner_darkly-750432.jpg

1.پویش در تاریکی(ریچارد لینک له ی تر).....فیلم قشنگی بود...از اوون فیلما که روشون حسابی باز نمیکنی ولی وقتی تماشا کردنش تموم میشه کلی کیف کردی!شاید سرو شکل فیلم به نظر خیلی ها عجیب غریب بیاد!چون از یه تکنیک خاص توش استفاده شده(موشن کپچر؟!!)یه فیلم واقعی با هنر پیشه های واقعی که بعد از فیلم برداری با همون تکنیک فریم به قریم رنگ آمیزی شده و حالت کارتونی گرفته!بازیگر هاش هم یکی کیانو ریوزه و اونیکی ها رو متاسفانه یادم نموند!!...داستان در آینده میگذره...یعنی جزو ژانر علمی خیالی به حساب میاد!!توی اون دوران مخدری قوی بین مردم شایع هست به اسم مخدر دی! که کل داستان حول محور همین میچرخه!!بهتره ببینیدش!!

 

http://images.apple.com/moviesxml/s/weinstein/posters/1408_l200706191112.jpg 

2. 1408(میکائیل هافشتروم) نمیدونم چقدر میشه رو نسخه ای که از تلوزیون دیدم حساب کرد؟! فیلم شروع جالبی داره و آدمو با خودش میکشونه! ولی من خودم شخصا دوست داشتم جان کیوزاک انقدر راحت وا نمیداد!! اوائل فیلم که همه چیزو به مسخره می گرفت و براش دلیل میتراشید بهتر بود!!میدونید؟!انتظار یه فیلم ترسناک اینجوری رو نداشتم!!گرچه فیلم بدی هم نبود!!ولی اگه من بودم داستان رو جور دیگه ای تعریف میکردم!!دور از کلیشه ها!!....1408 در باره نویسنده ای هست که نقشش رو جان کیوزاک بازی میکنه....این آقای نویسنده کارش این هست که به جاهایی که مردم ادعا کردن توش روح و جن و از این چیزا دیدن بره و یک شب رو اونجا بمونه!!و بعد هم با دلیل و مدرک علمی ثابت کنه که همه این ها یا دلایل علمی دارن یا اینکه شارلاتان بازی هستن!!والبته کارش هم نوشتن داستانهای ترسناکه!...تا اینکه یه کارت پستالی براش میاد که توش در باره هتلی تو نیویورک نوشته به اسم هتل دلفین که اتاق شماره 1408 تش!!اتاقیه که 56 نفر تا به حال توش مردن!!...و حالا آقای نویسنده ما تصمیم میگیره بره به این اتاق تا ببینه چه خبره!!تا اینجای داستان و ایدش فوق العادست!!ولی حیف که یه چنین ایده ای انقدر هالیوودی و اونجوری به فیلم برگشته!!میشد از فیلم یه چیز ماندگار از آب درآورد!!اینارو که میگم انگار خودم یه پا کارگردان خبره درجه یکم!!ولی خب از قضای روزگار نیستم!!!حیف!!!!راستی فکر کنم ایده فیلم و حبس شدن آقای کیوزاک توی اون اتاق جهنمی از بازی سایلنت هیل4:اتاق  گرفته شده!!

 

 http://deadhours.files.wordpress.com/2007/12/no_country_for_old_men_coen.jpg

3.پیرمردها سرزمین ندارند(برادران کوئن).....جدا دنبال دی وی دی فیلم هستم آخه این فیلمی که از تلوزیون نشونمون دادن یکم بی سرو ته بود!!.. جاهایش سانسور شده بودکه قرار بود یه گره ای چیزی توش باز بشه!! واسه همینم یکم سیر منطقی حوادث به دست کارگردان سوم!!محترم که همون قیچی به دست سابق و دینامیت به دست فعلی باشن از بین رفته بود!!تغریبا همون بلایی که سر دیپارتد اسکورسیزی اومده بود سر این فیلم هم اومد!! البته خب از چیزی هم که از فیلم به جا مونده بود میشد یه چیزیایی گرفت...بس که فیلم ماندگاریه!! بازی خاویر باردم واقعا مستحق اسکار بود.....حضورش توی قاب ته دل آدمو میلرزوند!!با اون موهای معروفش و ایده محشر اون کپسول گاز و پروندن قفل در!! یا اون شات گان صدا خفه کن دارش!! یا جاش برولین با اون سیبیلای دلربا!!!!!!!!!!!!یا حس احترام برانگیز حضور تامی لی جونز توی فیلم....کلا کارای برادران کوئن رو دوست دارم....گذرگاه میلر که واقعا یک بود...یا فارگو که یکی از فیلمای دوست داشتنی عمرمه یا فیلم بامزه  ای برادر کجایی......

 

4.خون به پا میشود (؟؟اندرسون)....راستش توی کل فیلم منتظر این بودم که خون به پا بشه!!ولی نشد که نشد!!اگه اون خون به پاشدن آخر فیلمو میگید که اونم یه ذره بود که!!فیلم انقدر پتانسیل داشت که یه پایان محشر داشته باشه!!به قول یکی خیلی کسل کننده بود...بازی دی لوئیس هم بد نبود ولی اگه من بودم به دنزل واشنگتن اسکار میدادم!!

 

 http://www.sinema.com/images/original/32095.jpg

5.گنگستر آمریکایی(ریدلی اسکات)....خوشم اومد! یه احساس خوبی به آدم میداد که چون من منتقد نیستم و سواد تحلیل و اینارو ندارم نمیتونم بگم دقیقا چه حسی بود!!ولی خب بالا هم که گفتم!بازی واشنگتن عالی بود....

 

 جعبه قرمز.....................................................http://i.afterdawn.com/v3/news/redbox_logo.jpg

 

تو دنیای بازی های کامپیوتری خبر خاصی نیست!! البته تو این یک ماه چنتا بازی به بازار اومدن که قابل ذکر نیستن!!یه بازی هم که به شدت قابل ذکره به شدت هم ضد حال زنه!!چون بعد از چند روز که از عرضش میگذشت معلوم شد کرکش ایراد داره و نمیشه از یه جایی اونورتر رفت!!اینم آخر عاقبت بازی دزدی بازی کردن تو مملکت بدون کپی رایت!!

1.طمع حشاشیون!! من اسم بازی رو اینجور ترجمه کردم!!نمیدونم درست باشه یا نه!این همون بازی هست که دربارش گفتم...که کرک نشده!...وای اگه کرک میشد چه لعبتی بود!!یه بازی کامل.فعلا حوصلشو ندارم در بارش بنویسم.

 

 

 

 جعبه بنفش...............................................................http://www.djbdesigns.net/i/purple.box_1.jpg

 

چشماتو که باز میکنی جلوی روت تلوزیون داره کارتون میده!!صبح یه روز عید تو خونه مامان بزرگ از خواب پا شدی!!و تو خیلی خوشحالی. داره کارتون مستر هیکاپو میده!!هر روز صبح که از خواب پا میشی میبینی که داره همین کارتونو میده!!وقتی کارتون شروع میشه مستر هیکاپ سکسکه میکنه و یه دسته گل رو که در اثر سکسکه رفته تو دهنش میخوره!!و تو که هنوز صبحانه نخوردی و گشنته حالت به هم میخوره!!ولی بازم خوشحالی..چون یه روز دیگه در پیش داری...یه روز دیگه تعطیل عید پیش کسانی که دوسشون داری!!

 

انقدر گریه کردی که خسته شدی!!روز 13 بدرو اصلا دوست نداری!!نه تو نه داداشت! آخه روزیه که باید برگردین خونه!!از پیش مامان بزرگا..خاله ها..دائیا...عمو ها..عمه ها.....توی ماشین انقدر گریه میکنی که کفر بابات در میاد!!سرت داد میزنه....کز میکنی یه گوشه و بیرونو نگاه میکنی...به کوه هایی که دارن تند تند رد میشن و جاشونو بهم میدن...به باغها...به دشتای وسیع...وقتی میرسن خونه تازه اول دل تنگیه!!با داداشت همه چیزایی رو که عیدی گرفتین ویا با پولای عیدیتون خریدین میزارین بالای تختاتون...بعد رادیو رو روشن میکنین و همینجور که به آهنگ غورباقه ساکت گوش میدین خوابتون میبره!!

 

تمام زورتو زدی تا با خانواده نری مسافرت!ولی نشده!!حالا بین فامیلی تو خونه مامان بزرگ...ولی دلت جای دیگست!هر وقت یادش میفتی بغض میکنی!هی یه گوشه ای گیر میاری و عکسشو نگاه میکنی و بعضی وقتام بغضت میترکه!!همه متوجه این حالتت شدن!!یه بار میشنوی که دائیات به شوخی به مامانت میگن دیگه باید براش بری خواستگاری!!انگاری عاشق شده!!...خندت میگیره...عکس علی رو نگاه میکنی و آروم به عکس میگی: میای خواستگاریم؟!!بعد چنان می خندی که همه متوجه میشن!!فکر میکنن از پیشنهادشون خوشت اومده!!....

 

روز سیزده بهترین روز عمرته!!بالای کوهی...بعد از نهار تنهایی پا شدی اومدی بالا....همه آدما رو اون پائین ریز ریز میبینی...خونوادت و فک و فامیل و ماشینا و بساط اطرافشون به نظرت یه ذره میان!!ریه هاتو پر از اکسژن میکنی و به فردا فکر میکنی...به فردایی که قراره برگردین خونه و بعد از چهارده روز ببینیش!!...با خودت میگی: چی براش عیدی ببرم؟...بعد یاد حرفش میوفتی که موقع اومدن زد:خودتو برام عیدی بیار!!...اون موقع به حرفش خندیدی!!ولی الان خوب درکش میکنی...چون عیدی دلت علی می خواد...یه علی مهربون..یه علی مهربون....

 

 جعبه صورتی.................................................http://www.loopcreations.com/images/boxPinkStretch.jpg

 

واگویه های ریموس لوپین:

 

ابر ها که کنار رفتند

ماه بود

کامل بود

برای من

کابوس بود

در غار تنهاییم

تنها

منتظر

ترسیده

ابر ها که کنار رفتند

ماه بود

کامل بود

و من

گرگینه بودم

لباسهایم

دریده

مثله شده

قلبم

سنگ شده

من

ریموس تنهای روزگار بودم

در غار تنهاییم

.............................................

 

نظرات 23 + ارسال نظر
رضا جون یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ق.ظ http://rezafalech.blogfa.com

عزیزم هر کار دوست داری بکن! یا هر کسی را حتی!

مرسی رضا جون!! هر کاری که دوست دارم می کنم!!ولی اون آخری رو از من نخواه!!((-:

خشایار یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ق.ظ http://pesarekhaste.blogspot.com

کامل بود

مرسی.

هویچ کرمو یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ب.ظ

باز هم سال نو خجسته باد ...
...
باز خوب جنبیدی من فکر می کردم این پستت رو تابستون بدی بیرون !!!

خودت که میدونی هویج جون!!زندگی خرج داره!!الانم که این شماره!! رو دادم بیرون با هزارتا قرضو قوله بوده!!چند روز ژیش از ارشاد اومدن گیر دادن بهم!!کاغذم که میدونی قیمتش مثل ...خر رشد میکنه!!

پسری یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 06:15 ب.ظ http://roseboy.blogfa.com

وااااااااای فوق العاده بود پسر!!!
سرزمین فراوانی رو دوست داشتم!!من عاشق اسبای بالدار هستم!!نمیدونم چرا دوست دارم اگه قرار بود یه حیوون باشم یه اسب تکشاخ بشم!!.....شاید اسم وبلاگ رو بزارم ینی کورن بوی(اینجا انگلیش نمیشه نوشت؟؟).....وای سقوط!!منم دیشب یه خوابی دیدم که وقتی بیدار شدم هزار بار خدا رو شکر کردم که فقط خواب بود!!!چقد آدم احساس خوشبختی میکنه اون موقع که بیدار میشه!!......سلیقه!؟انحراف به چپش منو یاد اون یارو انداخت تو روم!!:-)))))))))یادته؟!...ولی وسط اون جمعیت یه چیز دیگه هم میچسبه هاااااا!!نه!؟......جعبه بنفشت عالی بود!!....آره چقد آدم تغییر میکنه!!...اولین باره که از تموم شدن عید اونقدا غصه نمیخورم!!نه واسه اینکه قراره کسی رو ببینم!!واسه اینکه میخوام دنبالش بگردم!!!....

وااااااااای مرسی از این کامنت توشتلت..بووووووووووووووووس....آره آره...حتما این کارو بکن...خیلی قشنگ میشه......امیدوارم که تو این کار موفق باشی...واست دعا میکنم...بازم بوووووووووووووس.

کوتاه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

اول جعبه نارنجی:امیدوارم تو خوابهای بعدی بشه که بپری

اینو که من خواب ندیده بودم آقای باهوش!!((-:....اون یاروی خواب دیده بود که من از تو کلم ژیداش کردم!!!...مرسیییییییی

کوتاه دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 04:44 ق.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

دوم جعبه آبی:عید تو هم مبارک فانی ایشالله که خوشبخت بشی...علی دایی رو بازیش دادن تا نره اون بالاها که بعدا جلوشون وایسه...حداقل ممکن بود بشه رییس کنفدراسیون آسیا که بعدا می اومد می گفت:دولت چرا دخالت کرده و این حرفها...حالا به لجن می کشن خیلی راحت می شن

دقیقا قبول دارم..........

دوریان گری دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ب.ظ http://ehsan20m.blogfa.com

سلام فانی جون!
سال نوت هم مبارک!
من از مگنوم خیلی خوشم میاد.یاد ترابیس بیکل می اندازتم.
راست می گی!این روزها فوتبال برامون به جای تفریح،مایه ی عذاب شده!
بین فیلمهات فقط no country for oldmen رو دیدم.فیلم محشر بود.وقتی تلوزیون نشونش داد ندیدم ولی گمون نکنم جای زیادی برای جرح و تعدیل داشته باشه چون عملن توش صحنه ای برای سانسور نداره.شاید یکی دو صحنه.
یه بار خاویار باردم لخت نشسته بود رو وان حموم و داشت گلوله ها رو از پاش در میاورد.یه بار هم صحنه ی آخری که برولین تو فیلم زنده بود،به فراخوان یه خانم محترم در استخر جواب مثبت داد.شاید این دو صحنه سانسور شده باشه.وگرنه خیلی ... هستن اگه بازم قیچی زده باشن به فیلم.(هر فحشی که دلتون رو خنک می کنه بذارید جای خالی)صحنه ی آخری حضور باردم تو فیلم هم جالب بود.مخصوصن وقتی نوجوونه لباسش رو به باردم داد تا دستش رو ببنده.می گم نکنه یارو قاتله هم آره؟توجهش به نوجوونها جلب شده بود که تصادف کرد دیگه!

اگه گنگستر آمریکایی رو از تلوزیون دیدی،من از رفقام شنیدم شدیدن سانسور شده بوده.ادعا می کرد یک سوم فیلم رو زده بودن.من که ندیدم.صحت و سقمش رو نمی دونم.

آساسینز کرید؟من بازی نمی کنم ولی تعریفش رو زیاد شنیدم.از شیوه ی قتل های حشاشین خوشم میاد و شنیدم که تو این بازی هم تصویرهای هوایی قشنگی از شهرهای شرقی قدیمی داره و هم قتلهای مخفیانه ی خیلی کار درست.

ما سیزده بدر همیشه خونه ایم.شاید امسال این سنت رو شکستم و با دوستانم بیرون رفتم.شاید!

بیل ویزلی رو هم بیار تو بازی.خوشگل بودها!همین طور سدریک دیگوری!

مگنوم زیادی گندس!!مثل توپ میمونه!!........فوتبال برای من خیلی وقته تموم شده!!...پیرمردها جاهاییش سانسور شده بود که کاملا مشخص بود!!مثلا معلوم نشد سر جاش برولین چی اومد یا کی زد به ماشین باردم!!....آره منظورم همون آساسینز هستش...بازی دقیقا همین شکلیه...نمیدونی چه کیفی داره وقتی یکی رو بین کلی جمعیت می کشی و بعد کل یه شهر میوفتن دنبالت...گرچه ضد حال اساسیش اینه که شهر اورشلیمش توی این تسخه های تو بازار وجود نداره!!

امیر دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:13 ب.ظ http://pesare3.blogfa.com/

فانی عزیز مرسی از کامنتت ولی منظورت رو نفهمیدم؟:)

اونجام نوشتم...خواستم یه تبریک عید غیر کلیشه ای باشه!!

کوتاه سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ق.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

سوم جعبه سبز:اگه می خوای خون به پا نشه از دی لوییس تعریف کن پسرم

پس بالاخره خون به پا خواهد شد!!!!((-:

A.L.I. سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ق.ظ http://sunmaster14.wordpress.com

فانی جون!!
سال موشه!! گربه که نیست پیشی بزارم!!

فکن سال نهنگ میخوام چیکار کنم!!!!!!!!

راستی بهت لینک دادم... عجیبه تا حالا چرا نداده بودم؟ البه لینک!1
در مورئ دادن چیزهای دیگه هم... :D:D:D:

منم همینو میگم دیگه...تو هر سال فقط یه پیشی بذار اونجا!!......خوبه!!تنها چیزی که من میگیرم لینکه!!....تو چیزی نمیخوای بدم؟!!((-:

باربد چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ http://barbodshab.raha-web.net

فانی جان ... فعلاً تبریک عید و اعلام حضورم رو ثبت می کنم ... بعداً مفصل بهت سر می زنم ... البته کل مطلب رو خوندم ها ( چه دروغ مسخره ای ... خودت می دونی قسمت بازی ها رو نمی خونم ... قسمت فیلم ها رو هم سریع رد می کنم )

عید تو هم مبارک....من باید یه کلکی به تو بزنم که اون بخش هارو هم بخونی!دارم روش فکر میکنم!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ق.ظ

http://nevisht.wordpress.com/

فانی عزیز، دعوت ات کردم به بازی

ساقی قهرمان

مرسی....ببینم چجوری باید بازی کنم!!

امیر چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ب.ظ http://pesare3.blogfa.com

مرسی فانی عزیز :)

خواهش می کنم.

رهام پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:13 ق.ظ http://empathema.blogfa.com

کمال سرزمین
ما هستیم



سلام

علیک سلام..مرسی از کامنتت.

Soulmate پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 ق.ظ http://asthesedayspass.blogspot.com/

برای سرزمین فراوانی : توصیفت از پوست اون وجود مثالی، و از احساس پیرمرد که «وجودش را دید که غوطه می خورد»، قشنگ بود [بوسه]
اما... چرا اشک ِ سرزمین فراوانی باید شیرین باشه؟ مگه نمیشه چشیدن طعم ِشور ِ اشک هم قشنگ باشه؟

برای سلیقه: همراهی خشونت و گی بودن، یه جور آرزوی شایع انگار...

برای جعبه آبی: سال نو تو هم خوش
برای جعبه ی بنفش: ولی این روز ها که می گذرد، چه شدن ها ، چه شگفت...

برای جعبه ی صورتی: دیروز داشتم دریغ می خوردم که رولینگ ناچار بود یه جایی این کتابو تموم کنه، کاش کتابهای بعدی هم در کار بود...

ممنونم لطف داری عزیزم....در مورد سلیقه اما من یه همچین آرزویی اصلا ندارم!!این یه دیالوگ دونفره کاملا فانتزی بود که تنها هدفی که توش دنبالش بودم رسیدن به یه فضای کمیک و در عین حال خشن بود...مثل کارای تارنتینو!!!!

کوتاه پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

جعبه قرمز:بازی مورد علاقه من فعلا فیفا هست که تیمی که باهاش همیشه بازی می کنم منچستر یونایتد می باشد

واه واه چه سلیقه ای!! آخه فیفا هم شد فوتبال؟!! آخه این آمریکایی ها چه از فوتبال سرشون میشه!!.....بهتره پرو بازی کنی...چون واقعا یه دنیای دیگست....پرو بازی کن...توصیه منرو بپذیر...پرو بازی کن...پرو...

کوتاه شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 ق.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

جعبه بنفش:عشق وحشتناکترین درد هست...خدایا عشق رو بکش همه رو راحت کن

اونوقت اگه کشته بشه....حسای خوب بعدش چی؟....دلتنگی های بعدش چی؟....مور مور شدنای قلبت چی؟...حیفه.....وحشتناکه ولی حیفه........

کاوه شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 04:11 ب.ظ http://3rd-eye.blogfa.com

- در سرزمین فراوانی اشکها شیرینه؟ خب لابد شیرینیهاشم ترشه! بابا شورشو در آووردی!! :)
- سقوط کمی وحشتناک بود! باید بگم شانس تو خوبه چون قبل رسیدن پا شدی ولی من مطمئنم اگه خودم تو خواب بودم قبل از پا شدن می رسیدم!!! اوووه..
- سلیقه خیلی *خمی بود! البته سلیقه اون یارو رو میگم نه نوشته گهربار یووووووو... :)
- جعبه آبی رو دوست داشتم. نگران نباش ماها هممون یه جورایی مشکل داریم! منم تبریک عید رو به موقع نگفتم. منتها مال من دو سه هفته زودتر بود!! شاید اگه من و تو رو روو هم بذارن مشکل تبریکات حل بشه. (فکر بد موقوف! هاها..)
- فیلمها رو ندیدم پس جعبه سبز همینجا درش بسته ست.
- جعبه قرمز رو هیچوقت نمی خونم ولی اینبار استثنائا خوندم که ظاهرش توش چیزی نبود! بد کنف شدم..
- جعبه بنفش رو که عاشقشم ولی بالاخره نفهمیدم تو از روز سیزده خوشت میاد یا باش مشکل داری! اینم از همون مشکلاتیه که بالاتر بش اشاره کردم!! :)) در ضمن نگفتی بسته بندی شده رفتی پیش علی یا همینجور لخت و عور؟؟
- جعبه صورتی منو یاد ثریلر مایکل جکسون انداخت!!!

واااا....بلا به دور!!ادم نمیتونه تخیل هم بکنه از دست شما مردا؟!!!:-)).....وای اونکه من نبودم......ای ول.....آره اینم فکریه....ایندفعه توش مینویسم...ژس بخون!!....اینا دودوره مختلف بود آقاهه!!.....بسته بندی شده و با حجاب!!....وااااااا.

کوتاه یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.koooootah.blogspot.com

و جعبه صورتی همونی که حالا حالا ها برامون صورتی می مونه:دیگه ریموس هم نیستم بد جوری هاگرید شدم...دلم می خواد برای خودم گریه های درشت بکنم

آخ راستی...هگریدو یادم نبود!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:58 ب.ظ

.................................

سپهر سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:37 ق.ظ http://thesekindoftalks.wordpress.com

لینکت کردیم خوشحال میشیم تو هم اینکارو بکنی.

مرسی ازتون....بووووووووووووس...منم لینکتون کردم.

به رنگ آبی دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:50 ب.ظ

خیلی طولانی بود وقت نکردم کامل بخونم ولی حتما میخونم...بوس

آلفو جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ http://dozdedela.wordpress.com/

به روز هستم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد